-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)
-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:41779 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:28

سه حادثه معروفي كه در خلال مدت كوتاه همراهي موسي با خضر رخ داد و سبب شد كه خضر از موسي جدا شود و حكمتهايي كه در آن سه حادثه بود و خضر آنها را مي​دانست، در حاليكه موسي از آنها بي​خبر بود چه بودند؟

پس از آشنايي «موسي به اتفاق اين مرد عالم الهي به راه افتاد تا اينكه سوار بر كشتي شدند». كهف/71.

هنگامي كه آن دو بر كشتي سوار شدند «آن مرد عالم كشتي را سوراخ كرد»!. كهف/71.

از آنجا كه موسي از يكسو پيامبر بزرگ الهي بود و بايد حافظ جان و مال مردم باشد، و امر به معروف و نهي از منكر كند، و از سوي ديگر وجدان انساني او اجازه نمي​داد در برابر چنين كار خلافي سكوت اختيار كند تعهدي را كه با خضر داشت به دست فراموشي سپرد، و زبان به اعتراض گشود و «گفت آيا كشتي را سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني؟ راستي چه كار بدي انجام دادي»! كهف/71.

در بعضي از روايات مي​خوانيم كه اهل كشتي به زودي متوجه خطر شدند و شكاف موجود را موقتاً با وسيله​اي پركردند ولي ديگر آن كشتي يك كشتي سالم نبود.

در اين هنگام مرد عالم با متانت خاص خود نظري به موسي افكند و «گفت نگفتم تو هرگز نمي​تواني با من شكيبائي كني»؟! كهف/72.

موسي از عجله و شتابزدگي خود كه طبعاً به خاطر اهيمت حادثه بود پشيمان گشت و بياد تعهد خود افتاد در مقام عذرخواهي برآمده رو به استاد كرد و چنين «گفت مرا در برابر فراموش​كاري كه داشتم مؤاخذه مكن و بر من به خاطر اين كار سخت مگير». كهف/73.

سفر دريائي آنها تمام شد از كشتي پياده شدند، «و به راه خود ادامه دادند، در اثناء راه به نوجواني رسيدند، ولي آن مرد عالم بي​مقدمه اقدام به قتل آن نوجوان كرد»! كهف/74.

در اينجا بار ديگر موسي از كوره در رفت، منظره وحشتناك كشتن يك نوجوان بي​گناه، آنهم بدون هيچ مجوز، چيزي نبود كه موسي بتواند در مقابل آن سكوت كند. آتش خشم در دلش برافروخته شد، و گوئي غباري از اندوه و نارضائي چشمان او را پوشانيد، آنچنان كه بار ديگر تعهد خود را فراموش كرد، زبان به اعتراض گشود، اعتراضي شديدتر و رساتر از اعتراض نخست، چرا كه حادثه وحشتناك​تر از حادثه اوّل بود و «گفت آيا انسان بي​گناه و پاكي را بي​آنكه قتلي كرده باشد كشتي؟!.

براستي كار زشتي انجام دادي». كهف/74.

باز آن عالم بزرگوار با همان خونسردي مخصوص به خود جمله سابق را تكرار كرد و گفت «به تو نگفتم تو هرگز توانائي نداري با من صبر كني». كهف/75.

موسي(ع) به ياد پيمان خود افتاد، توجهي توأم با شرمساري، چرا كه دوبار پيمان خود را ـ هر چند از روي فراموشي ـ شكسته بود ، و كم كم احساس مي​كرد كه گفته استاد ممكن است راست باشد و كارهاي او براي موسي در آغاز غير قابل تحمل است، لذا بار ديگر زبان به عذرخواهي گشود و چنين گفت اين بار نيز از من صرفنظر كن، و فراموشي مرا ناديده بگير، امّا «اگر بعد از اين از تو تقاضاي توضيحي در كارهايت كردم (و بر تو ايراد گرفتم) ديگر با من مصاحبت نكن، چرا كه تو از ناحيه من ديگر معذور خواهي بود». كهف/76.

بعد از اين گفتگو و تعهد مجدد «موسي با استاد به راه افتاد، تا به قريه​اي رسيدند و از اهالي آن قريه غذا خواستند، ولي آنها از ميهمان كردن اين دو مسافر خودداري كردند». كهف/77.

بدون شك موسي و خضر از كساني نبودند كه بخواهند سربار مردم آن ديار شوند، ولي معلوم مي​شود زاد و توشه و خرج سفر خود را در اثناء راه از دست داده يا تمام كرده بودند و به همين دليل مايل بودند ميهمان اهالي آن محل باشند (اين احتمال نيز وجود دارد كه مرد عالم عمداً چنين پيشنهادي به آنها كرد تا درس جديدي به موسي بياموزد).

سپس قرآن اضافه مي​كند «با اين حال آنها در آن آبادي ديواري يافتند كه مي​خواست فرو ريزد، آن مرد عالم دست به كار شد تا آن را برپا دارد» و مانع ويرانيش شود.

موسي كه قاعدتاً در آن موقع خسته و كوفته و گرسنه بود، و از همه مهمتر احساس مي​كرد شخصيت والاي او و استادش به خاطر عمل بي​رويه آهل آبادي سخت جريحه​دار شده، و از سوي ديگر مشاهده كرد كه خضر در برابر اين بي​حرمتي به تعمير ديواري كه در حال سقوط است پرداخته مثل اينكه ميخواهد مزد كار بد آنها را به آنها بدهد، و فكر مي​كرد حداقل خوب بود استاد اين كار را در برابر اجرتي انجام مي​داد تا وسيله غذائي فراهم گردد.

لذا تعهد خود را بار ديگر به كلي فراموش كرد، زبان به اعتراض گشود، اما اعتراضي ملايمتر و خفيفتر از گذشته، و «گفت مي​خواستي در مقابل اين كار مزدي بگيري»! كهف/77.

در واقع موسي فكر مي​كرد اين عمل دور از عدالت است كه انسان در برابر مردمي كه اين قدر فرومايه باشند اين چنين فداكاري كند، و يا به تعبير ديگر نيكي خوبست اما در جاي خود. درست است كه در برابر بدي، نيكي كردن، راه و رسم مردان خدا بوده است، اما در آنجائي كه سبب تشويق بدكار به كارهاي خلاف نشود. اينجا بود كه آن مرد عالم آخرين سخن را به موسي گفت «فرمود اك وقت جدايي من و تو است اما به زودي راز آنچه را كه نتوانستي بر آن صبر كني براي تو بازگو مي‎كنم» كهف/78.

بعد از آنكه فراق و جدائي موسي و خضر مسلم شد، لازم بود اين استاد الهي اسرار كارهاي خود را كه موسي تاب تحمل آنرا نداشت بازگو كند.

نخست از داستان كشتي شروع كرد و گفت «امّا كشتي به گروهي مستمند تعلق داشت كه با آن در دريا كار مي​كردند، من خواستم آنرا معيوب كنم، زيرا مي​دانستم در پشت سر آنها پادشاهي ستمگر است كه هر كشتي سالمي را بزور مي​گيرد». كهف/79.

و به اين ترتيب در پشت چهره ظاهري زننده سوراخ كردن كشتي، هدف مهمي كه همان نجات آن از چنگال يك پادشاه غاصب بوده است، وجود داشته، چرا كه او هرگز كشتيهاي آسيب ديده را مناسب كار خود نمي​ديد و از آن چشم مي​پوشيد، خلاصه اين كار در مسير حفظ منافع گروهي مستمند بود و بايد انجام مي​شد.

سپس به بيان راز حادثه دوم يعني قتل نوجوان پرداخته چنين مي​گويد «اما آن نوجوان پدر و مادرش با ايمان بودند، و بيم داشتيم كه اين نوجوان، پدر و مادر خود را از راه ايمان بيرون ببرد و به طغيان و كفر وا دارد». كهف/80.

آن مرد عالم، اقدام به كشتن اين نوجوان كرد و حادثه ناگواري را كه در آينده براي يك پدر و مادر با ايمان در فرض حيات او رخ مي​داد دليل آن گرفت.

و بعد اضافه كرد «از اين رو خواستيم كه پروردگارشان فرزندي پاك​تر و با محبت​تر به جاي او به آنها عطا فرمايد». كهف/81.

در آخرين قسمت مرد عالم پرده از روي راز سومين كار خودي، يعني تعمير ديوار بر مي​دارد و چنين مي​گويد «اما ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در شهر بود، و زير آن گنجي متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحي بود پروردگار تو مي​خواست آنها به سر حدّ بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند اين رحمتي بود از ناحيه پروردگار تو» كهف/82.

و من مأمور بودم به خاطر نيكوكاري پدر و مادر اين دو يتيم آن ديوار را بسازم، مبادا سقوط كند و گنج ظاهر شود و به خطر بيفتد.

در پايان براي رفع هرگونه شك و شبهه از موسي، و براي اينكه به يقين بداند همه اين كارها بر طبق نقشه و مأموريت خاصي بوده است اضافه كرد «و من اين كار را خودسرانه انجام ندادم» كهف/82. بلكه فرمان خدا و دستور پروردگار بود.

آري «اين بود راز كارهائي كه توانائي شكيبائي در برابر آنها نداشتي». كهف/82.




قصه هاي قرآن

حضرت آيت الله مكارم شيرازي

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.